شعر سنگ قبر فرزند _ متن سنگ قبر فرزند _ شعر سنگ قبر پسر _ شعر سنگ قبر دختر _ شعر قبر جوان ناکام

اشعار سنگ قبر فرزند (قسمت سوم)

مجموعه اشعار جمع آوری شده مناسب برای متن و شعر سنگ قبر فرزند که ایران مزار به شما پیشنهاد می دهد ، شعر و متن های مختلفی در بخش اشعار پیشنهادی وجود دارد.

جهت مشاهده شعر سنگ قبر فرزند قسمت اول ، قسمت دوم کلیک کنید

…………………..

فلک اخر ربودی سرور فرزانه ما را
به خاموشی سپردی محفل وکاشانه ما را

ندانم ازچه روکردی شعار خویش گل چیدن
گل ما چیدی وبرهم زدی گلخانه مارا

…………………..

مانده ایم دل شکسته وبا درد ساخته ایم

بی تو زخودگریخته در خود گداختیم

با هر نفس نشسته ودرهم شکسته ایم

مانند اشک حسرت خود رنگ باختیم

…………………..

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم

اهسته ز دوری تو فریاد کنم

وقت است که دست از این دهان بردارم

از دست غمت هزار بیدادکنم

…………………..

در مرگ حیات اهل داد و دین است

وز مرگ روان پاک تمکین است

این مرگ لقاست نی جفا وکین است

نامرده همی میرد ومرگش این است

…………………..

ای دوستان بگویید ارام جان من کو

راحت فزای هرکس محنت سرای من کو

هر کس به خانمانی دارند مهربانی

من مهربان ندارم نامهربان من کو

…………………..

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من ایی که نیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل

یک روز خنده کردم وعمری گریستم

…………………..

خرم آن روز کزین غمکده پرواز کنم

از پس مرگ حیاتی دگر اغاز کنم

باغ جان پرگل ومن خسته به زندان تنم

زندگی یابم اگر پنچره ای بازکنم

…………………..

در سوک فرزند:

شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک

دارم جگری کباب و چشمی نمناک

گلها همه سر ز خاک بیرون کردند

الا گل من که سر فرو برده به خاک

…………………..

در سوک فرزند:

بیابان تا بیابان،‌ ناله دارم

در این دنیا، گلی گم کرده، دارم

اگر جویم گلم در این بیابان

به مثل بلبلی من ناله دارم

…………………..

در سوک فرزند یا سنگ قبر:

گلها همه سر ز خاک بیرون آرند

الا گل من که سر فرو برده به خاک

…………………..

شد فصل بهار و شدم از غصه هلاك

دارم جگري كباب و چشمي نمناك

گلها همه سر ز خاك بيرون كردند

غير از گل ما كه سر فرو برده به خاك

…………………..

در سوک فرزند:

یاران مددی پرم به خاک افتاده است

قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده است

سرتاسر روزگار من پاییز است

تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است

…………………..

غمناک رفتی

جوان نازنین، در خاک رفتی

از این دنیای غم، غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوستداران

چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

…………………..

جهت سنگ قبر و سوگ فرزند:

لالایی کن بخواب، خوابت قشنگه

گل مهتاب شبا، هزار تا رنگه

یه وقت بیدار نشی از خواب قصه

یه وقت جا نمونی تو شهر غصه

…………………..

در سوک فرزند:

به صداقت صداي قشنگت،

به لطافت عاطفه ات،

به محبت و مهرباني ات،

به زيبايي چهره معصوم و قشنگت،

تنها با یاد شیرین زبانی هایت دلخوشیم

…………………..

در سوک فرزند:

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست اما شیشه ی عمر من است

بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند

تار موی توست اما ریشه ی عمر من است

…………………..

در سوگ فرزند:

مرغ دلم پر می‌کشد اندر هوای دیدنت

آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خدیدنت

به ماتم مانده‌ام با صد هزاران آرزو

آغوش بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت

…………………..

در سوگ فرزند:

ای سرخ گل، که باد ربودت ز باغ من

گفتی به باد خیره، چه بر باغبان گذشت؟

…………………..

در سوگ فرزند:

جای گریه است بر این عمر که چون غنچه گل

پنج روز است بقای دهن خندانش

…………………..

در سوگ فرزند:

ای جگر گوشه، که دیده ی من جای تو بود

دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود

کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود

که چو صیاد کمین کرده، جویای تو بود

…………………..

در سوگ فرزند:

گلی بودم نه وقت چیدنم بود

جوان بودم نه وقت مردنم بود

گلی بودم میان شاخه گلها

نه وقت زیر خاک خوابیدنم بود

…………………..

در سوگ فرزند:

نگویم که مُردن روا نیست یا رب

ولی کاش مرگ جوانان نبودی!

…………………..

در سوگ فرزند:

دریغا دریغا از این زندگانی

از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید در آن كس به ناز و به نعمت

نماند كسی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونهال برومند

از آن عقل و آگاهی و پاك جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیكو

و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و كمال و شرافت

همه لطف بود و همه مهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن

گلی بود در بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود

بود سخت بی او به من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت

به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم

بخواند به روحم ز سبع المثانی

ايا سرو قد گلستان عمرم

ز حال پدر بعد رفتن چه داني؟

پسر بود و نخل امید پدر بود

مَثَل بود در فهم و در كاردانی

ز عاشوریان و ز خیل حسینی

جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنه و رنج دوران

گرفتی تو در كوی حق آشیانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم

غمی هست جانكاه اما نهانی

امیدم كه از بحر غفران و رحمت

دهندت ز الطاف حق مژدگانی

…………………..

در سوگ فرزند:

فلک تو خون به دل پیر و هم جوان کردی

گل همیشه بهار مرا خزان کردی

گل مرا بربودی به پیش چشمانم

به زیر خاک سیه بردی و نهان کردی

…………………..

در سوگ فرزند:

افسوس که زیبا پسرم، تاج سرم رفت

امید و چراغ دل و نور بصرم رفت

زد آتش سوزان اجل، بر گل عمرم

ناگاه از این باغ، گل نو ثمرم رفت

…………………..

در سوگ فرزند:

حجله ام شد قبر و مادر رخت دامادی کفن

غم مخور ای جان مادر این بدی تقدیر من

آرزویت بود و مادر بهر من بندی حنا

مادرم زحمت نکش با خون خود بستم حنا

…………………..

در سوگ فرزند:

خوابیدی بدون لالایی و قصه

حالا آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی

توی خواب گلای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه

جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونی

یا با تردید که بری یا که بمونی

…………………..

در سوک فرزند:

ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟

میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟

از برم رفتی، نگفتی بار دیگر یک سخن

همچو شمع از درد و غم سوزان شدی

…………………..

در سوگ فرزند:

شاعران در وصف جوان بس سخن‌ها گفته‌اند

من زبانم الکن از توصیف این رنج گران

مهربانی‌های تو آتش به جان ما فکند

وه چه جان‌سوز است، داغ فرزند جوان

…………………..

در سوگ پسر جوان:

ببوسم دستت ای بابا که پروردی مرا آزاد

بیا مادر تماشا کن که فرزندت شده داماد

به حجله میروم شادان و زخمی در(بر) بدن دارم

به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم

یا

به حجله میروم شادان ولی زخمی به تن دارم

…………………..

آفتابی در جهان تابید و رفت

عمر کوتاهش جهان را دید و رفت

دست گلچین فلک با دست جور

غنچه امید ما را چید و رفت

…………………..

گه رخت، گاه لبت، گاه سرت می‌بوسم

دلم آرام نگیرد، چه کنم؟ چون پدرم

…………………..

یادش به خیر آن که در آغوش گرم من

عطری ز بوی پیکر نازش فشاند و رفت

در دامن خیال من از بزم وصل خویش

صدها نهال از گل و ریحان فشاند و رفت

…………………..

بعد یک سال بنویسید: میلادم کبوتر شد و رفت

زیر باران بهار، غزلی خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا غصه

آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد، همان روز که طوفان شده بود

مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

…………………..

کجا رفتی … عزیز من

زمین معرفت خیز، محبت جوش

عزیزم، جان من، همدرد گرم آغوش

همیشه خاطرم جاریست

مجبت از تو در دل یادگاریست

درودت باد، ای فرزند من بدرود

وجود تو سرود زندگانی بود

…………………..

قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود

درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود

آخر ای دختر من (یار من) (یار همه)  ای مظهر لطف و وفا

در ديار جاودان منزل گزیدن (خریدن) زود بود

به جای سطر سوم در جایی آمده بود:

آخر ای جان پسر، میوه جانم رضا

…………………..

ابیات زیر از حافظ است که برای مرگ فرزند گفته است:

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند

چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش

فلک بر سر نهادش لوح سنگین

و یا بیت زیر:

قره العین من آن میوه دل یادش باد

که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

…………………..

من آن گل پرپر شده دست زمانم

بر سنگ مزارم بنويسيد، جوانم

به مقصد نرسيده به سرآمد سفرم زود

اين حادثة شوم کجا بود،‌ندانم؟


مجموعه اشعار جمع آوری شده مناسب برای متن و شعر سنگ قبر فرزند که ایران مزار به شما پیشنهاد می دهد ، شعر و متن های مختلفی در بخش اشعار پیشنهادی وجود دارد.

جهت مشاهده شعر سنگ قبر فرزند قسمت اول ، قسمت دوم کلیک کنید.

اسکرول به بالا